چرا رحمت‌الله رئیسی به جومونگ معروف بود؟


خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: کتاب «جومونگ یا ابوزینب» دربرگیرنده خاطرات رحمت الله رئیسی از شش ماه اسارت به دست مسلحین سوری و ۴۸ پاسدار حاضر در سوریه، چندی است توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است.

رحمت‌الله رئیسی به دلیل شکنجه های زیاد، دچار سردرد شدید شده و به همین خاطر تکه پارچه ای را به سر خودش می‌بست. سایر پاسدارهای همبند وی برای شوخی او را که شبیه جومونگ شده بود، جومونگ صدا می‌زدند. ابوزینب هم نام جهادی وی در سوریه بود که رزمنده های مدافع حرم برای حفظ هویت خود، از این‌اسامی استفاده می‌کردند.

آزاده جهان احمدی نویسنده و پژوهشگر با نگاهی به کتاب جومونگ یا ابوزینب یادداشتی نوشته که با عنوان «جومونگ در زندان جیش‌الحر» در اختیار خبرگزاری مهر قرار گرفته است.

در ادامه مشروح این‌یادداشت را می‌خوانیم؛

جومونگ یا ابوزینب اگر طرح جلد خوبی ندارد؛ محتوای جذابی دارد. جذاب به این معنا که ما به واسطه تجربه سخت و عجیب راوی آن یعنی رحمت‌الله رئیسی سر از زندان یک گروه تروریستی در سوریه در می‌آوریم. آن هم در سال‌های ابتدایی دهه ۹۰ شمسی. و این یعنی قابی دقیق‌تر و شفاف‌تر از آنچه تاکنون در تلویزیون دیدیم.

وقت جنگ تحمیلی از راه رسید؛ بالاخره این مملکت نیازمند مقابله با دشمنی بود که رسماً اعلام کرده بود چشم به خاک ما دارد و این یعنی تهدید تمامیت ارضی کشورمان. آن هم در شرایطی که ما یک انقلاب اجتماعی و سیاسی بزرگ و عمیقی را پشت سر گذاشته و در ابتدای راه جدید بودیم. هجوم، آنقدر قوی و گسترده بود که چاره‌ای جز استفاده از نیروهای مردمی در کنار نیروهای مسلح نبود. از همان موقع هم عده‌ای که کنج عافیت گزیده بودند زبان به طعن همین نیروهای جان بر کف گشادند که شما برای تلویزیون و یخچال و فلان و بهمان به جنگ می‌روید.

مخلص کلام اینکه آدم‌ها همان سابق‌ها هستند. شبیه به هم می‌آیند و می‌روند و تاریخ مدام تکرار می‌شود. رحمت الله رئیسی هم خودش است در بستر تاریخ. یک شیرازی ساده و با صفا که دل در گرو انقلاب اسلامی و شخص آقاروح الله دارد. از همان آدمهایی که برای این دل در گروبودن و نهادن با افتخار هزینه هم می‌دهند و از احدی هم طلبکار نیستند. کتاب «جومونگ یا ابوزینب» به خاطرات پاسدار «رحمت‌الله رئیسی» از شش‌ماه اسارات در سوریه می‌پردازد. بخش اول کتاب با عنوان «بند یک» از دوران قبل از انقلاب و کودکی رئیسی در یکی از روستاهای شهر اقلید از توابع استان فارس آغاز می‌شود و در ادامه از مدرسه رفتن تا فعالیت‌های انقلابی و حضورش در جبهه جنگ ایران و عراق را روایت می‌کند.

در این بخش ما با یک سیر منسجم از زندگی سوژه روبرو هستیم. اما سیری که حاصل خاطرات راوی است. یعنی نویسنده از دل مصاحبه‌ای که در اختیارش قرار گرفته است در یک طرح کلی و کلان خاطراتی را در بستر زمان انتخاب کرده که به معرفی راوی کمک می‌کند. در این بخش استفاده از لهجه بومی اقلید نقطه قوت کار است. و البته نویسنده در پاورقی معادل لغات را آورده است. سرعت بیان اتفاقات در این بخش نسبتاً تند است. ظاهراً چون نویسنده و راوی تمرکز خود را بر بخش دوم زندگی و خاطرات رحمت گذاشته‌اند نیازی به تفصیل در این بخش نمی‌بینند. هرچند همین حدود صد صفحه در بند یک برای آشنایی با سوزه به قدر کافی به نظر می‌رسد.

اما بخش دوم که مورد علاقه زیاد خود من هم بوده ماجرا و اتفاقات حضور راوی در سوریه است. ناظر به بخش اول این سیاهه گفتم که تاریخ مدام تکرار می‌شود رحمت‌الله هم جایی ایستاده است که باید. امروز که دی ماه ۱۴۰۳ است گروه تروریستی تحریرالشام سوریه را گرفته و نظام سیاسی تحت حاکمیت بشار اسد سقوط کرده است. در سالهای ابتدایی دهه نود که دولت اسلامی عراق و شام یعنی داعش اعلام موجودیت کرد اوضاع با الان تومنی صنار توفیر داشت.

داعش در جلوی دوربین سر می‌برید و چاقوی سرخ از رنگ خون گلوی آدمها را بالا آورده و تهدید می‌کرد هیچ حرمی از تخریب در امان نیست. و هیچ عقیده‌ای الاّ آنچه آنها به آن مومن هستند قابل پذیرش. فقط هم همین‌ها نبود. تهدید مرزها و حرم در ایران اصل ماجرا بود. و داعش هم فقط یکی از گروه و نیروهای تروریستی که در سوریه و عراق حضور داشت.

حالا این یادداشت هم خیلی مجال ندارد که به چند و چون ماجرا بپردازم لکن فقط به همین اشاره بسنده می‌کنم که حضور مستشاری ایران در خارج از مرزهایش باز هم یک عده عافیت‌طلب بی‌نظر و بصر را زبان دراز کرده که اینها سربازان بشار هستند. خوب راستش من توقع از این جماعت ندارم اما دست‌کم این کتاب در بخش دوم خوب نشان می‌دهد که چرا دخالت ایران در سوریه برای جمع کردن بساط این گروه لازم بوده است. نه با تحلیل که بیشتر با متن حوادث و فرامتن گریزناپذیر آن. و البته که گفتن ندارد با گذشت آن سالها هم تحریرالشام هم خوب می‌داند و هم دستهای پشت پرده که نمی‌توان با آن تصویر رعب‌آور و توهین به مقدسات و عقاید دیگران ماند و حکومت کرد.

بخش دوم کتاب با عنوان «بند دو» به حضور رحمت‌الله همراه چند تن از پاسداران دیگر در سوریه اشاره دارد که در سال ۱۳۹۱ برای آموزش نظامیان سوری وارد دمشق می‌شوند. نکته غافلگیرکننده و جذاب ماجرا جایی‌ست که راننده این ۴۸ پاسدار منافق و یا بهتر است بگویم آدم‌فروش از آب در می‌آید و همین هم موجب می‌شود رحمت و همراهانش با قرار گرفتن در تله گروه جیش‌الحر و اسارت، چندین بار تا نزدیکی اعدام بروند. اما عنوان عجیب کتاب از کجا آمده؟ از روحیه خود آقای رئیسی که در تمام مدت اسارت بدون ناامیدی و خستگی دنبال فرار بوده است. به همین دلیل دوستانش او را جومونگ صدا می‌زدند.

در این بخش از همان ابتدا و بدون مقده‌چینی ماجرای اسارت رحمت روایت می‌شود. به قول خود رحمت همه چیز با آن فرمان قف قف شروع شد. شروع شد و چه شروع و امتدادی! رحمت میگوید وقتی مسلحین وارد اتوبوس آنها شدند اصلاً قصد نداشتند تا تن به اسارت بدهند. دلیلش هم مشخص یود. آنها جوانانی بی‌تجربه نبودند بلکه مردانی ورزیده و جنگ دیده بودند. به نظرشان می‌توانستند به راحتی از پس این تروریست‌ها در بیایند. منتهی فرمانده چیزی میگوید که نطق هه انها بسته می‌شود. سردار صفری می‌گوید ایران هنور درگیری در منطقه نداشته و اگر ما الان درگیر شویم می‌فهمند ایران نیروی نظامی فرستاده است و می‌شود خوراک رسانه‌های خارجی.

آدم در بند دنبال کوچکترین نشانه برای ردی از آزادی است. رحمت هم از این قاعده مستثنی نیست بعد از اسارت، روزها و برخوردهای بسیار ترسناک و عجیب و تکان‌دهنده یکی از موضوعاتی که کورسویی از امید برای او باقی می‌گذارد؛ خوابهایی است که می‌دیده.خواب هایی که بشارت آزادی به او می‌دادند. او دنبال تفسیر و تعبیر خواب‌ها می‌گشته و بعد از آزادی هم مشخص می‌شود همه خوابها صادقه بودند.

در بخش‌هایی از کتاب می‌خوانیم؛ «دو روز بود که دیگر خبری از همان یک دانه خرمای گندیده و نان خشک هم نبود سراغمان هم نمی‌آمدند از ضعف چشمانم سیاهی می‌رفت؛ هر چند که روزهای قبلش هم با نوروری و یادگاری و اکبری و بیدقی و حاج آقا روزه می‌گرفتیم نان و خرمایی را که ساعت ده صبح می‌دادند، موقع سحر با بلند شدن بانگ خروس از خانه‌های اطراف می‌خوردیم. کته جو را هم اما حالا دیگر که ساعت چهار عصر می‌آوردند موقع افطار می‌خوردیم. همان غذای بخور نمیر هم نبود هر چه هم ابومحمد استراق سمع کرد که از سروصدای نگهبان‌ها چیزی دستگیرش شود، برای ما آب و نان نشد. آخر از بس به ابو محمد نالیدیم تا خبری ازشان بگیرد، با نگهبانی صحبت کرد. فهمیدیم که بین گروههای خودشان درگیری شده تعداد زیادی هم کشته شدند.به ابو محمد گفته بود درخواستی نکنید که همه ناراحت‌اند. بالاخره بعد از دو روز، صدای زنجیر آمد بلند شدم نشستم نگهبان در چوبی پایین را هم باز کرد و دو تا بسته ماکارانی پرت کرد داخل… همین طور که داشت می‌رفت داد زد؛ (کلوا لکی لا تموتوا؛ بخورید تا نمیرید) نمی‌دانستم بروم طرفش یا نه. ابومحمد سر پاکت را باز کرد. یک نخش را برداشت و گذاشت دهانش» صفحه ؛۱۳۳



منیع: خبرگزاری مهر

بازگشت «ماه غریب من» به کتابفروشی‌ها


به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم،«ماه غریب من»، نوشته مجید ملامحمدی از جمله کتاب‌های نوشته شده درباره امام رضا(ع) است که تلاش دارد در قالب داستان، به روایت بخش‌هایی از سیره رضوی و دوران زندگانی علی ابن موسی الرضا(ع) بپردازد. 

کتاب در چهار فصل تشکیل شده و نویسنده با ارائه بیش از 60 قصه، کوشیده به جنبه‌های مختلف زندگی امام هشتم(ع) بپردازد. 

«بهشت مدینه»، «هشتمین آسمان»، «سفر به سرزمین غربت» و «سرانجام تنهایی» عناوین فصل‌های این اثر است و ملامحمدی داستان خود را از زندگی نجمه خاتون، مادر حضرت(ع) آغاز می‌کند، سپس در ادامه به تولد ایشان، وقایع مهم زندگی امام رئوف از جمله حرکت به سمت خراسان، ماجرای ولایتعهدی، وقایع رخ داده در طول سفر، دیدارها، یاران امام، مناظرات علمی ایشان و در نهایت به شهادت حضرت می‌پردازد. 

کتاب , داستان , امام رضا (ع) ,

ملامحمدی که برای دوستداران ادبیات دینی، نام آشنایی است در «ماه غریب من» داستان‌ها را روان و خواندنی ارائه می‌دهد. نثر نویسنده گاه شاعرانه می‌شود اما این موضوع دردسر خاصی برای مخاطب ایجاد نمی‌کند. 

شخصیت‌پردازی خوب از دیگر نقاط قوت «ماه غریب من» است؛ به‌طوری که مخاطب نوجوان به راحتی می‌تواند با آن همذات‌پنداری کرده و مفاهیم اخلاقی و تربیتی مد نظر نویسنده را به صورت غیرمستقیم و با همراهی شخصیت‌های مختلف داستان، دریابد. 

سیزدهمین چاپ از این کتاب به تازگی از سوی انتشارات به‌نشر در دسترس علاقه‌مندان قرار گرفته است. 

انتهای پیام/



منبع: خبرگزاری تسنیم

شاهنامه نشان می‌دهد مناسب‌ترین شکل دولت برای ایران نوع متمرکز آن است


به گزارش خبرگزاری مهر، سی و چهارمین نشست تخصصی شاهنامه پژوهی با حضور شاهنامه پژوهان و جمعی از شعرا، ادبا و فعالان فرهنگی کشور به دبیری محمد رسولی، شاهنامه شناس و دانش آموخته حقوق سیاسی (عمومی) در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.

در این‌نشست که تاریخ ایران در دوره منوچهر پیشدادی واکاوی شد، موضوع واگذاری بخشی از شرق ایران توسط منوچهر شاه به زال، به روش علمی و حقوقی تشریح و ناگفته‌هایی از شاهنامه که تاکنون بیان نشده بود، بیان شد.

محمد رسولی در این‌نشست گفت: با روش‌های علمی میان رشته‌ای متوجه می‌شویم، کشور ما ایران در آن دوران از نظر شکل دولت، که در دانشگاه‌های امروز در قالب درس «اشکال دولت و کشور» تدریس می‌شود، کشوری تک‌بافت یعنی دولت بسیط اما از نوع تک بافت پیچیده بوده که ویژگی‌های چنین دولتی در حقوق عمومی و علوم سیاسی عبارت‌اند از: ۱. اعمال قدرت سیاسی توسط دولت مرکزی ۲. وجود یک قانون اساسی برای کل کشور پهناور آن روز ایران زمین ۳. وجود انواع وحدت، یعنی وحدت ساختار، وحدت جماعت (شمول تصمیمات فرمانروایان بر کلیه گروه‌های انسانی به طور تساوی) و ۴. وحدت سرزمین (تبعیت سراسر قلمرو کشور از قدرت دولت به طور یکسان و کامل).

وی افزود: از توجه به شاهنامه که کتاب روایتگر تاریخ ایران است به خوبی دریافته می‌شود که همیشه و همچنان مناسب‌ترین شکل دولت (به معنای اعم دولت) برای ایران، نوع یک‌پارچه و متمرکز آن است و ایرانیان ده هزار سال است با این روش مناسب به بقای خود ادامه داده و به رشد تمدن بشری کمک شایانی کرده‌اند.



منیع: خبرگزاری مهر

روایت زندگی شهید مدافع حرم علی یزدانی چاپ شد


به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «علی آقا» نوشته سمانه خاکبازان به‌تازگی توسط انتشارات روایت فتح منتشر و راهی بازار نشر شده است.

این‌کتاب این‌گونه معرفی شده است؛ درباره مردی است که چون نسیم می‌آید به زندگی‌ات خنکای جان بخشی می‌وزد و می‌رود. اما یاد آن خنکا تا آخرین لحظات حیاتت با تو باقی خواهد ماند؛ روایت پسری شیطان، درس نخوان و عاشق سینما؛ جوانی که آرام و قرار ندارد و اگر هم بخواهد آرام بگیرد دست روزگار او را می‌کشد وسط ماجراهای پر شور و شر ایام. اما بیشتر از همه روایت مردی است دلباخته که تا بخواهی رفیق است و آقا مهندس.

نویسنده «علی‌آقا» می‌گوید کتابش داستان زندگی مردی معمولی نیست؛ تا بخواهی عصبانی‌ات می‌کند؛ کفری‌ات می‌کند؛ متعجبت می‌کند و در نهایت او را دوست خواهی داشت و برایش دلتنگ می‌شوی.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

علی آقا همیشه حال و هوای کسی که سفر می‌رود با کسی که می‌ماند فرق دارد. تو هم مثل همه آن‌هایی که سفر می‌روند دلت شاد بود و خبر نداشتی زهرایت تا بغل خاله اش نشست شروع کرد به گریه کردن، آن قدر که اشک زهره سادات را هم در آورد. تنها وحیده سادات بود که آرام به علی آقای اذان گوی نظر کرده مهربانِ شیطانِ عاشقِ سینمای خیلی مرد درس نخوانِ درس بلدِ رفیقِ بصیرِ دلسوزِ دلداده حواس جمعِ دل قرص کنِ نان حلال خورِ دل گنده پدرِ مهندسِ شانتورای جامانده مصممِ عازمش فکر می‌کرد.

این‌کتاب با ۲۱۶ صفحه منتشر شده است.

*پویا فیض پور



منیع: خبرگزاری مهر

احوال حج_۲۵/ همسرم آمد و گفت: یک حج از حضرت رقیه(س) گرفتم


به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، حامد عسگری نویسنده کتاب خال سیاه عربی در ادامه روایت خود از سفر حج گفت:

حج اصلا مسئله من نبود؛ معتقد بودم اگر پولی داشتم 10بار هم که شده برم کربلا ولی حج نرم. گزاره‌هایی هم مثل یمن و وهابیت این عزم را جزم‌تر کرده بود. طوری که اگر میلیاردر هم می‌شدم شاید برای رفع تکلیف به حج می‌رفتم.

والدین همسرم از 15سال قبل برای حج ثبت‌نام کرده بودند. پدر خانمم بیمار شد و با نظر پزشک از سفر منع شد. مادرخانمم هم گفت تنهایی حج نمی‌رم.

همسرم گفت فیش را به من بدهید تا به حج بروم و قبول کردند.

کلاس‌های حج شروع شد و بعد از هرکلاس و دوره از تنها گذاشتن من و بچه‌ها ابراز نگرانی می‌کرد.

در میان این رفت‌وآمدها برای ضبط کلیپی به سوریه دعوت شدم؛‌ به دلایلی حضور ما طولانی شد و درخواست کردم با هزینه شخصی خانواده را به سوریه ببرم.

چند روزی که آنجا بودیم، شب‌ها به اتفاق گروه به حرم حضرت رقیه می‌رفتیم. شب آخر همه از حرم بیرون آمدیم اما همسرم نیامد. حرم خالی شده بود اما خبری از همسرم نبود. حدود 40 دقیقه بعد با چشمانی سرخ از گریه بیرون آمد؛ گفتم چرا انقدر دیر؟ همه را معطل خودت کردی؟ زل زد در چشمانم و گفت: از خانم برایت یک حج گرفتم! نگفت دعا کردم، گفت گرفتم!

مدتی بعد، قرار بود از خانه خودمان به خانه پدرهمسرم بروم، تنها بودم، تلفن زنگ زد و گفت: آقای عسگری؟ گفتم بله؟ گفت حج می‌آیی؟

گفتم حج اسم برنامه‌ای است؟ گفت نه بابا حج تمتع؛ گفتم من حامد هستم، عسگری. گفت بله حامد عسگری شاعر نویسنده روزنامه نگار. فک من قفل شد. گفت تا اذان صبح پاسپورت را برایم بفرست و قطع کرد.

یک طرف سرم می‌گفت قسط وام‌، کارها، قول‌ها و یک طرف دیگر می‌گفت خره برو وگرنه 15سال باید منتظر بمانی. بعد با کدام پول می‌توانی حج بروی؟ الان 36 ساله هستی و توان دویدن و رمی‌کردن داری بعدا معلوم نیست قسمتت شود. در این نزاع نهایتاً سمت موافق سرم برنده شد و گفتم می‌آیم.

 

.

 

انتهای پیام/



منبع: خبرگزاری تسنیم

عده‌ای به غلط تصور می‌کنند شعر کودک و نوجوان ارزش کمتری دارد


انسیه موسویان شاعر کودک و نوجوان در گفتگو با خبرنگار مهر درباره اوضاع امروز شعر کودک و نوجوان گفت: وضعیت شعرهای کودک و خردسال بهتر است اما شعر نوجوان در حال حذف شدن از ادبیات کودک و نوجوان ماست. البته این اتفاق به عوامل مختلفی بستگی دارد که باید آنها را بررسی کرد، ولی من با این صحبت‌ها که چند سالی است حرف از بحران مخاطب می‌زنند مخالف هستم. من شجاعانه می‌گویم ما اصلا بحران مخاطب نداریم. اگر کار خوب نوشته شود و به خوبی عرضه و معرفی شود، مخاطب خودش را پیدا می‌کند.

اعتقادی به بحران مخاطب ندارم

وی نپرداختن به شعر کودک و نوجوان را یکی از عوامل در کاهش فروش این آثار دانست و گفت: چطور می‌توانیم در جامعه‌ای که پانزده شانزده میلیون دانش‌آموز داریم، از یک کتاب تنها ۵۰۰ نسخه چاپ کنیم؟ این تعداد برای یک خیابان از تهران هم کافی نیست، چه برسد دیگر شهرستان‌ها. آن مخاطب خارج از تهران اصلا این کتاب را دیده؟ درباره‌اش شنیده؟ کتاب‌های این حوزه چقدر در تلویزیون و مطبوعات و… تبلیغ و معرفی شده‌اند؟ پس نمی‌توانیم بگوییم بحران مخاطب داریم، چون این مخاطب اصلا کتاب شعر کودک و نوجوان را ندیده است. اگر کار خوبی تولید شود و خوب معرفی شود، قطعا مخاطبش را پیدا می‌کند.

این شاعر در پاسخ به این سوال که چرا شاعران جوان کمتر از شعر کودک و نوجوان استقبال می‌کنند، گفت: یک تصور اجتماعی غلط وجود دارد که نمی‌گذارد شاعران به سمت شعر کودک و نوجوان بیایند. هنوز که هنوز است عده‌ای شعر کودک و نوجوان را دارای ارزش کمتری می‌دانند و سراغش نمی‌روند. در صورتی که شعر کودک و نوجوان حوزه خاص و مهمی است. کسانی که آگاهانه به سراغ شعر کودک و نوجوان می‌آیند، باید بدانند که این گونه ادبی بسیار تخصصی است.

شعر کودک و نوجوان یک حوزه کاملا تخصصی است

وی ادامه داد: در حوزه شعر کودک و نوجوان شما علاوه بر اینکه باید در شعر کاملا تسلط داشته باشید و اصول شعر را بدانید و شعر بزرگسال را بشناسید، باید تجربه‌های کودکانه هم داشته باشید و زبان و محتوای شعرتان هم ویژگی‌های مناسب شعر کودک و نوجوان را داشته باشد. نمی‌شود همین‌طوری یک موضوع را انتخاب کنید و برایش شعر بنویسید. شعری که حس‌های کودکانه ندارد و تجربیات نوجوانانه ندارد، موفق نمی‌شود.

موسویان زبان سهل و ممتنع را از ویژگی‌های اصلی شعر کودک و نوجوان معرفی کرد و گفت: زبان شعر کودک یک زبان ساده و روان و در عین حال عمیق است که هرکسی از عهده آن برنمی‌آید. آقای کشاورز چند هفته پیش در جلسه‌ای گفتند باید جا بیفتد که شعر کودک و نوجوان، یک حوزه کاملا تخصصی است. اگر دیگر شاعران را به پزشکان عمومی تشبیه کنیم، شاعران کودک و نوجوان پزشک تخصصی هستند. شما برای این تخصص نیاز به دانستن و تجربه کردن خیلی چیزها دارید.

وی در پایان گفت: برای اینکه شعر کودک و نوجوان رشد کند و شاعران خوبی در این حوزه تربیت شوند، باید درباره شعر کودک و نوجوان در جلسات و دورهمی‌ها و… درباره آن حرف بزنیم و نسل جدید شاعران را آگاه کنیم. با تولید شعر خوب و معرفی آن‌ها، قطعا مخاطب به سمت شعر می‌آید و دوباره شاهد تیراژ بالای کتاب‌های شعر کودک و نوجوان خواهیم بود.



منیع: خبرگزاری مهر

«حاج‌جلال» در «قاب‌ ویژه‌ جنگ» نقد و بررسی می‌شود


به گزارش خبرگزاری مهر، نشست «قاب‌ویژه‌ جنگ» با واکاوی روایت‌هایی از تصویر دفاع مقدس در قاب ادبیات روز دوشنبه اول بهمن در حوزه هنری برگزار می‌شود.

در این‌نشست که با ارائه‌ جمعی از نویسندگان و فعالان حوزه کتاب همراه است، ابعاد مختلف تصویر «دفاع مقدس» در ادبیات پایداری با نگاهی به کتاب «حاج جلال» مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرد.

کتاب «حاج جلال» نوشته لیلا نظری گیلانده که توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده یکی از آثار شاخص ادبیات پایداری است که سال ۱۴۰۰ موفق به کسب جایزه ادبی جلال آل احمد شد.

این کتاب، عاشقانه‌ای پر از صداقت،‌ احساس و پاکیزگی روستایی است که مخاطب با مطالعه آن متوجه می‌شود حاج جلال حاجی‌بابایی چگونه ازدواج کرد و به زندگی پرداخت. سنت‌هایی که در کتاب می‌خوانیم هر چند ممکن است امروز برخی از آن‌ها کمرنگ شده باشد اما در کتاب این سنت‌ها به درستی و خوبی منعکس شده است. «حاج جلال» فصیح‌ترین اثر از ادبیات جنگ است که مردم عادی با آن درگیر بوده‌اند.

در بخشی از این‌کتاب می‌خوانیم؛

از وقتی افروز وارد زندگی‌ام شد، قید درس و مدرسه را زدم و رفتم پیِ کارهای کشاورزی‌مان. دیگر به بیدارشدن‌های قبل از طلوع آفتاب و برگشتن بعد از تاریکی هوا عادت کرده بودم. دیگر بچه نبودم. حتی از نظر پدر و مادرم، جلال سابق نبودم و برای خودم مردی شده بودم؛ اما هنوز هم از افروز خجالت می‌کشیدم. هنوز هم اگر او را تنها توی خانه می‌دیدم، زیاد نزدیکش نمی‌شدم.

برنامه مورد اشاره، روز دوشنبه اول بهمن از ساعت ۱۵ در تماشاخانه ماه حوزه هنری برگزار می‌شود.



منیع: خبرگزاری مهر

یادداشت|تراژدی یا حماسه؟


به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، کتاب «دشواری مبارک»، تازه‌ترین اثر فائضه غفارحدادی، دربردارنده خرده‌روایت‌هایی از انفجار پیجرها در لبنان است که از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده و قرار است برای نخستین‌بار در نمایشگاه کتاب تهران عرضه شود. در معرفی این اثر آمده است: این کتاب ما را به حوالی 40 موقعیت از چهار هزار موقعیت همزمان انفجار پیجرها می‌برد و اجازه می‌دهد که نه در مرکز فاجعه، که در اطرافش کمی پرسه بزنیم. راوی‌های این کتاب، خود قربانیان نیستند؛ عموماً زن‌هایی‌اند که رشته محبتشان به آن شخص بسته و زندگی‌شان به قبل و بعد از آن فاجعه تقسیم شده.

فاطمه سلیمانی، نویسنده و فعال حوزه کتاب، در یادداشتی به معرفی «دشواری مبارک» پرداخته است. این یادداشت را که برای انتشار در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار گرفته به این شرح است:

آدم‌ها برای کتاب خریدن معیارهای متفاوتی دارند. یکی از مهم‌ترین معیارها برای خرید کتاب معرفی کتاب‌خوان‌های حرفه‌ای است. گاهی هم اسم یک کتاب بر سر زبان‌ها می‌افتد و خواندنش مُد می‌شود. گاهی فقط نام جذاب یک کتاب باعث کشش مخاطب می‌شود و در مواقع نادرتر طرح جلد کتاب؛ اماخواننده‌های حرفه‌ای معمولاً کتاب را بر اساس نام نویسنده و شناختی که از او دارند تهیه می‌کنند.

مثلاً مخاطب‌های فائضه غفارحدادی می‌دانند که نوشته‌های او چه زندگی‌نامه باشند و چه سفرنامه، آمیخته با یک ملاحت خاصی هستند؛ طنزی که مختص خودش است و حتی در میان جدی‌ترین متن‌ها هم خودش را نمایان می‌کند. شاید با توجه به این مقدمه به نظر برسد کتاب جدید او «دشواری مبارک» هم کتابی است آمیخته به طنز. اما همیشه یک استثنا وجود دارد. دشواری مبارک را نمی‌شود به طنز آغشته کرد. به دلیل اینکه در این کتاب با یک تراژدی عمیق مواجه هستیم و جایی برای طنز وجود ندارد. حتی اگر نویسنده می‌خواست برای گرفتن زهر ماجرا متوصل به طنز شود بیشتر شبیه به سخره گرفتن این تراژدی می‌شد تا متعادل کردن روایت.

ادبیات مقاومت , کتاب , سوره مهر ,

تراژدیِ انفجار یک‌باره‌ چند هزار پیجر و نقص عضو چند هزار نفر. «در 17 و 18 سپتامبر 2024، هزارانپیجردستی و صدهاواکی تاکیکه برای استفادهحزب‌الله لبناندر نظر گرفته شده بود، به‌طور همزمان در سراسرلبنانوسوریهدر حملهاسرائیلمنفجر شدند.در این حمله، حداقل 42 نفر از جمله حداقل 12 غیرنظامی کشته و بیش از 3000 نفر زخمی شدند. این حادثه، به عنوان بزرگ‌ترین نقض امنیتی حزب‌الله، از زمان آغازدرگیری اسرائیل و حزب‌اللهدر اکتبر 2023، توصیف شد.»

همه این مجروحان از ناحیه چشم ودست دچار آسیب شدند. بسیاری از دو چشم و عده‌ای از یک چشم نابینا شدند و انگشتان دست‌شان را از دست دادند. تعدادی از این مجروحان برای معالجه‌های تکمیلی به ایران منتقل شدند. کتاب «دشواری مبارک» روایت‌هایی از زمان این انفجار مهیب است. راویان کتاب اکثراً زنانی هستند که فرزند یا همسرشان در این حادثه آسیب دیده است. روایت‌ها همه کوتاه هستند و از سه یا چهار صفحه تجاوز نمی‌کنند. نویسنده پیش از هر روایت در چند خط راوی را توصیف می‌کند. اما نه با اسم و رسم. با آنچه که از راوی مشاهده می‌کند:

«تا حالا ندیده بودم اسم بچه‌ای توی کالسکه نوح باشد. نوح در ذهن من پیامبری سالخورده با ریش های بلند سفید بود و نسبتی نداشت با پسرک تپل بامزه‌ای که خنده هایش باعث شد جلو بروم و لپش را بکشم و سر حرف را با مادرش باز کنم» «موقع خروج از هتل، دختر خیلی جوانی که گونه های سفیدش را صورتی ملایمی زیباتر کرده آدرس میپرسد» «دور یک میز نشسته اند به قهوه خوردن و حرف زدن. چند زن با سن و سال مختلف همه درد مشترک دارند» و… .

تقریباً هیچ‌کدام از راوی‌ها با اسم و رسم معرفی نمی‌شوند. احتمالاً یک دلیلش به خاطر مسائل امنیتی باشد. اما در واقع چه فرقی می‌کند نام راوی فاطمه باشد یا زینب؟ مهم عمق جنایتی است که رخ داده نه اسم و رسم آدم‌ها. راوی‌ها حتی قرار نیست از سابقه‌ همسر یا فرزندشان در حزب‌الله بگویند. چه فرقی می‌کند کسی که مجروح شده یک فرمانده ارشد بوده یا یک سرباز؟ آیا آسیب زدن به کسی که توی میدان جنگ نیست عملی انسانی است؟ حالا او فرمانده باشد یا سرباز… و مهم‌تر از آن آسیب دیدن اعضای خانواده است. یک زن، یک کودک، یک نوجوان، فقط به این جرم که بعد از بلند شدن زنگ پیجر قصد داشته پیجر را به صاحب اصلی آن برساند. پیجرهایی که این بار صدایشان از همیشه بلندتر بوده و پیغامی که روی آن نوشته شده بود ریزتر. آن‌قدر که همه مجبور می‌شدند پیجر را به چشم نزدیک‌تر کنند تا پیام روی آن را بخوانند. و همین لحظه، لحظه‌ی انفجار بوده. انفجاری که باعث می‌شود یک فرزند کوچک با دیدن تصویر پدرش بگوید «بابا هیولا شده» و لبخند را از روی لبان پدر بگیرد.

یا نوجوانی که پای درس حضرت علی اکبر(ع) نشسته: «بابا من خیلی خوش حالم که فدای شما شدم. اگه شما اینجوری می‌شدی من نمی‌تونستم اون طوری که به گردنمه به شما خدمت کنم، اون دنیا باید جواب پس می‌دادم»

به جز بیان اتفاقات واقعی، روایت‌ها، دریچه‌هایی به سوی حقیقت باز می‌کنند که اگر کسی در داستان‌نویسی از این روش‌ها استفاده کند مورد سرزنش قرار می‌گیرد. مثلاً استناد به خواب در داستان‌نویسی مذموم است. اما در زندگی واقعی استناد به خواب  بسیار اتفاق می‌افتد. رویاهای صادقه ای که در دنیای واقعی ممکن است به کرات پیش بیایند: «چند شب قبل از فاجعه خواب عجیبی دیدم. قاصد نامه‌ای از امام حسین(ع) برایم آورده بود. گفت این دعاییه که امام حسین از مادرش حضرت زهرا(س) شنیده و او هم از آقا رسول الله(ص). تو هم این رو بخون و مداومت کن در شدایدی که داری» «همین که بیهوش شدم، حضرت زهرا و سایر ائمه رو دیدم که وارد اتاق عمل شدن. اول بالای سرم روضه خوندن و گریه کردن؛ بعد حضرت زهرا دستشون رو کشیدن روی انگشت من و رفتن. دیگه چیزی نفهمیدم».

«دشواری مبارک» یک تراژدی است به خاطر عمق فاجعه‌ای که در آن روایت می‌شود؛ اما بیشتر یک کتاب حماسی است. حماسه آدم‌هایی که همچنان پای آرمان‎‌هایشان ایستاده‌اند و تا آخرین نفس خودشان را سرباز جبهه‌ حق می‌دانند. چه مردان مجاهدشان و چه زنانی که پیرو راه زینب کبری(س) هستند.

انتهای پیام/



منبع: خبرگزاری تسنیم

ترجمه «لبه تیغ» به چاپ شانزدهم رسید


به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «لبه تیغ» نوشته ویلیام سامرست با ترجمه مهرداد نبیلی به‌تازگی توسط انتشارات علمی و فرهنگی به چاپ شانزدهم رسیده است. این کتاب در سال ۱۳۴۱ برای اولین بار به چاپ رسید.

این رمان به داستان خلبانی آمریکایی می‌پردازد که به خاطر تجربیاتش در جنگ جهانی اول به زخم‌های روانی متعددی دچار شده و به همین خاطر، تصمیم می‌گیرد تا به دنبال معنایی والاتر در زندگی خود بگردد. این سفر معنوی و دگرگون کننده، او را در مسیر برخی از درخشان‌ترین کاراکترهای خلق شده توسط موآم قرار می‌دهد.

جستجوی معنای زندگی، تجربه‌های معنوی و فیزیکی، تضاد بین مادی گرایی و معنویت و شخصیت‌های متنوع از شاخصه‌های مهم این اثر است.

در فصل اول، ما با شخصیت اصلی داستان، «لری دارل» آشنا می‌شویم. او نامزدی خود با ایزابل را شکسته و تصمیم می‌گیرد به سفری درونی و بیرونی برای یافتن پاسخ‌های معنوی‌اش بپردازد. این تصمیم باعث می‌شود تا لری به هند سفر کند و در آنجا با معلمی روحانی ملاقات کند که به او در یافتن معنای زندگی کمک می‌کند.

چاپ شانزدهم این کتاب با ۳۸۰ صفحه و قیمت ۲۵۰ هزارتومان عرضه شده است.



منیع: خبرگزاری مهر

قدرتی به نام ملودی؛ فراتر از اسلحه و آتش


به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، گاهی فقط یک صدا کافی‌ است تا تاریخ دوباره زنده شود؛ نه صدایی از جنس فریاد و گلوله، بلکه نوایی از عمق جان که بدون آن، حتی وداع با یک قهرمان نیز ناتمام می‌ماند. آن روز در بیروت، هنگام تشییع پیکر سید حسن نصرالله، هزاران چشم اشک‌بار و هزاران دست به آسمان رفته بود. در میان این سوگ و غرور، تنها یک نوا بود که دل‌ها را به هم نزدیک‌تر می‌کرد. پنج قطعه موسیقی با عنوان «سیدالامه» را کارن همایونفر، برای این مراسم ساخت و اجرای آن هنگام تشییع شهدای مقاومت تأثیری گذاشت که هیچ خطبه و هیچ قاب تصویری قادر به انجام آن نبود.

شورآفرینی این آلبوم موسیقی موجب شد هنرمندان جبهه انقلاب، کارن همایونفر را در یازدهمین هفته هنر انقلاب اسلامی به عنوان چهره هنر انقلاب در سال 1403 معرفی کنند. حالا، پس از گذشت ماه‌ها، هنوز آن لحظه، آن صحنه و آن صدا در دل کسانی که آنجا بودند، زنده است. به بهانه انتخاب کارن همایونفر به عنوان چهره هنر انقلاب در سال 1403، با دو تن از اهالی شعر و موسیقی به گفت‌وگو نشستیم تا از غوغای «سیدالامه» در بیروت برایمان بگویند.

قدرتی به نام ملودی؛ فراتر از اسلحه و آتش

در میان امواج اندوه و شکوه، در آن روز بی‌نظیر بیروت، حامد عسکری، شاعر و نویسنده‌ نیز آنجا حضور داشت؛ در میان مردمی که برای بدرقه‌ مرد میدان گرد آمده بودند. او شاهد لحظه‌ای بود که تاریخ با آوا درآمیخت، واژه با موسیقی پیوندی ابدی بست. آن‌چه از چشم و گوش او گذشت، نه فقط یک روایت، که شهادتی شاعرانه است بر قدرتی به نام ملودی، که چگونه می‌تواند ساحت حماسه را دگرگون کند. او می‌گوید: «سیدالأمّه» صرفاً یک موسیقی یا آلبوم نبود، بلکه تجربه‌ای حیرت‌انگیز و متفاوت بود. به‌گونه‌ای که دیگر نمی‌توان حسن نصرالله را بدون آن ملودی و آن فضا در ذهن مجسم کرد. آن لحظه‌ خاص که پرده‌های بنفش کنار رفت و صدای سید حسن نصرالله در استادیوم طنین انداخت: «السلام علیکم أیها النُجَباء، أیها الخیرُ الناس»، چیزی در وجود همه شکست. هم‌زمان، آن آلبوم و آن ملودی خاص نیز زیر صدای او پخش شد و همان‌جا بود که قامت‌ها خم شد، اشک‌ها روان شد و تازه فهمیدیم چه بلایی بر سرمان آمده است.

موسیقی , سید حسن نصرالله ,

عسکری ادامه می‌دهد: در همان لحظاتی که جنگنده‌های اسرائیلی برای ایجاد رعب و وحشت، بر فراز استادیوم پرواز کردند و آسمان بیروت را شکافتند، مردم _با زنان و کودکانشان _ شاید باید می‌ترسیدند، اما ملودی، آنچنان مهیج، باصلابت و پرشکوه بود که بر همه‌ چیز غلبه کرد. این موسیقی بود که در آن لحظه، تحقیر کرد؛ تحقیر کرد جنگ را، رزم را، ابزار نظامی را. آن لحظه، موسیقی از هر سلاحی نیرومندتر ظاهر شد. و این، قدرتی است که در ذات ملودی نهفته است؛ قدرتی که می‌تواند اراده‌ یک ملت را نجات دهد.

او با اشاره به وجه بی‌سابقه‌ این تجربه می‌افزاید: تا آن زمان، چنین اتفاقی سابقه نداشت که برای یک حماسه‌ زنده، در همان لحظه و در جریان آن، مولودی ساخته و منتشر شود. این اتفاق، هم عجیب بود، هم دوست‌داشتنی؛ تجربه‌ای که باید ثبت و بازآفرینی شود.

عسکری همچنین، با حسرتی شاعرانه یاد می‌کند از دیگر لحظات تاریخی و عاطفی معاصر که می‌توانستند با چنین ملودی‌هایی جاودانه شوند: ای‌کاش برای هرکدام از وقایع و لحظات مهم اطراف‌مان، یک ملودی از این جنس ساخته می‌شد. ای‌کاش برای حاج قاسم سلیمانی، آن سردار بزرگ دل‌ها، یک ملودی ماندگار خلق می‌شد. ای‌کاش امسال، در سالگرد فتح خرمشهر، دوباره موسیقی‌ای به‌یادماندنی ساخته و منتشر می‌شد؛ نه صرفاً برای یادآوری، بلکه برای امتداد روح آن پیروزی. ای‌کاش حتی برای زلزله‌ بم، آن فاجعه‌ سنگین، موسیقی‌ای ساخته می‌شد که مرهمی بر دل‌های سوگوار باشد.

وقتی موسیقی، تاریخ را روایت می‌کند

«سیدالامه»، ساخته‌ کارن همایونفر، تنها یک قطعه‌ موسیقی نبود؛ پژواکی بود از تاریخ، که لحظه‌ای بزرگ را به لحظه‌ای بی‌تکرار بدل کرد. دکتر محمدمهدی نراقیان، رئیس سابق مرکز موسیقی صدا و سیما و فعال فرهنگی که در آن روز در بیروت حضور داشته، از تجربه‌ای سخن می‌گوید که دیگر نه صرفاً خاطره‌ای در ذهن، بلکه لحظه‌ای حک‌شده در جان است. او می‌گوید: نزدیک به دو ماه گذشته است و من هر روز، آن صحنه را برای خود مرور می‌کنم. هر روز، آن نوا، با همه جزئیاتش، در ذهنم طنین می‌افکند؛ گویی دوباره در میانه‌ ورزشگاه بیروت ایستاده‌ام. نه فقط من، بلکه هر یک از همراهان آن روز، بعدها که با هم سخن گفتیم، دریافتیم که هیچ واژه‌ای قادر به توصیف آن حال و هوا نبود. با آنکه کنار یکدیگر بودیم، هم‌نفس و هم‌قدم، اما گویی هر یک در جهانی مشترک و رازآلود فرو رفته بودیم که شرحش از زبان قاصر است؛ و با این حال، یک حقیقت روشن بود: اگر آن موسیقی نبود، آن لحظه نیز ناقص می‌ماند. صحنه‌ای که بی‌شک یکی از ماندگارترین قاب‌های قرن ما خواهد شد، صحنه‌ای که از نسل ما به نسل‌های پسین خواهد رسید. اگر «سیدالامه» نبود، صحنه بی‌صدا بود و گویی چیزی کم داشت. هیچ صدای دیگری نمی‌توانست چنین دقیق و به‌جا بر آن لحظه بنشیند.

موسیقی , سید حسن نصرالله ,

برای نراقیان، آن لحظه نه‌فقط یک تجربه‌ احساسی بلکه یک نشانه از ظرفیت بی‌نظیر موسیقی است. او ادامه می‌دهد: در آن روز، موسیقی چیزی فراتر از یک قطعه‌ ساده بود. برای همه‌ حاضران که بیشتر آن‌ها لبنانی و برخی از سرزمین‌های دورتر بودند، این نوا آشنا بود. گویی از اعماق جان‌ها برمی‌خاست و به جان‌ها بازمی‌گشت. در ورزشگاه، تنها یک قطعه موسیقی پخش نمی‌شد؛ آنچه شنیده می‌شد، هم‌سرایی بی‌کلام مردمانی بود که دل‌هایشان یک‌صدا شده بود.

در نظر نراقیان، موسیقی در لحظات سرنوشت‌ساز می‌تواند احساسی را زنده کند که هیچ رسانه‌ای، هیچ قاب تصویری، و هیچ نثری قادر به بازآفرینی آن نیست. او معتقد است: موسیقی، بی‌نیاز از هر تماشا و توضیح، تنها با جاری شدن، همه‌ حواس را فرا می‌گیرد، تقویت می‌کند و در دل می‌نشاند. این ظرفیت، برای نسل ما ناآشنا نیست؛ نسلی که با موسیقی انقلاب رشد کرده است. برای نسل ما، این پیوند موسیقی با حافظه تاریخی چیز تازه‌ای نیست. ما خاطره‌های بسیاری داریم و می‌دانیم که باز هم تکرار خواهد شد.

انتهای پیام/



منبع: خبرگزاری تسنیم